ساناز پدرام ( گلدونه )
پاییز ۵۷ با عشق چشم گشودم .
در یک زمستان برف آلود ایران رو گذاشتم تو یه چمدون کوچولو و سوار ابرها شدم .
پاییز ۷۷ با عشق ازدواج کردم و دیگه تنها نبودم .
در غربت با عشق باقی موندم ؛ نفس کشیدم گرچه سخت بود ...
از سال ۸۱ کاغذ کمتر سیاه میکنم ...بیشتر وبلاگ مینویسم .
ایمان به خوشبختی و فردایی روشن دارم .
همیشه میگم بهشت و جهنم همین جاست ؛ تو همین دنیا !
باور دارم دارم به آنچه که هستم .
خنده تنها امری هست که اطاعت میکنم !!!
در سال 1388 بزرگترین هدیه دنیا نصیب من و شوهرم شد .
یک شاه پسر .
خدا نگهدارش باشه .
ادامه...
با سلام امیدوارم خوش باشید و ایام به کامتان باشد آیا شما می خواهید با روش های کاربردی کسب درآمد از اینترنت آشنا شوید؟ چرا بعضی ها تنوانسته اند چرا شما نتوانید آنها فهمیده اند از کجا وچگونه شروع کنند ما به شما آموزش می دهیم واقعا اگر بخواهید می توانید یکی از بهترین وراحت ترین کارها را داشته باشید فقط باید هدفتان را مشخص کنید اگر مایل هستید حتمایک سری به ما بزنید
می بینم که سال نو میلادی هم آغاز شد و تو هنوز پیدا نیستی ... گفتم شاید با برف کریسمس پیدات بشه ... که نشد ... امیدوارم در کنار گل پسرت شاد و سلامت باشی عزیز
سلام ساناز جان[گل] امیدوارم حالت خوب باشه وبلاگ خوشکلی داری[لبخند] به منم سر بزنی تبادل لینک اگه خواستی منو با نام کتابخانه بلینک بعد بهم بگو با چی بلینکمت[چشمک]
دختر جوانی چند روز قبل از عروسی آبله سختی گرفت و بستری شد. نامزد وی به عیادتش رفت و در میان صحبتهایش از درد چشم خود نالید.. بیماری زن شدت گرفت و آبله تمام صورتش را پوشاند. مرد جوان عصازنان به عیادت نامزدش میرفت و از درد چشم مینالید. موعد عروسی فرا رسید. زن نگران صورت خود که آبله آنرا از شکل انداخته بود و شوهر هم که کور شده بود. مردم میگفتند چه خوب عروس نازیبا همان بهتر که شوهرش نابینا باشد. 20 سال بعد از ازدواج زن از دنیا رفت، مرد عصایش را کنار گذاشت و چشمانش را گشود. همه تعجب کردند. مرد گفت: "من کاری جز شرط عشق را به جا نیاوردم".
با سلام
امیدوارم خوش باشید و ایام به کامتان باشد
آیا شما می خواهید با روش های کاربردی کسب درآمد از اینترنت آشنا شوید؟
چرا بعضی ها تنوانسته اند چرا شما نتوانید
آنها فهمیده اند از کجا وچگونه شروع کنند
ما به شما آموزش می دهیم
واقعا اگر بخواهید می توانید یکی از بهترین وراحت ترین کارها را داشته باشید
فقط باید هدفتان را مشخص کنید
اگر مایل هستید حتمایک سری به ما بزنید
با تشکر
سلام ساناز جان
داشتم شاخ در میاوردم ... از بس که دیگه اینجا رو ول کرده بودی ...
خوبی تو ؟ این واقعا عکس پاهای پسرته ... گفتیم عکسشو بذار ببینیم ... دلت نیومده یدفعه پسرتو نشون بدی از پاهاش شروع کردی ...
ولی از شوخی گذشته ... شعر پرمعنایی بود ... اگه نمیری سال دیگه بیایی ... بازم از این شعرا و عکسها بذار
:)
سلام ساناز جان
دوباره غیبت ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟/
مواظب پسر گلت باش
سلام ساناز جان
نیستی ؟ بازم کم یاب شدی ؟
مواظب خودت و پسر گلت باش عزیز ...
سلام ساناز جان
خوبی ؟
گل پسرت خوبه ؟
بازم که نیستی ... یعنی سر سال منتظرت باشیم ؟
سلام
هنوز مطمئن نیستم در معنی شعری که خوانده ام.
پسرتان؟
درست می بینم؟
سلام ساناز جان
می بینم که سال نو میلادی هم آغاز شد و تو هنوز پیدا نیستی ... گفتم شاید با برف کریسمس پیدات بشه ... که نشد ... امیدوارم در کنار گل پسرت شاد و سلامت باشی عزیز
سلام.ما بیادت هستیما
سلام ساناز جان[گل]
امیدوارم حالت خوب باشه
وبلاگ خوشکلی داری[لبخند]
به منم سر بزنی
تبادل لینک اگه خواستی منو با نام کتابخانه بلینک بعد بهم بگو با چی بلینکمت[چشمک]
سلام و یادی از دوستان قدیمی..
دختر جوانی چند روز قبل از عروسی آبله سختی گرفت و بستری شد.
نامزد وی به عیادتش رفت و در میان صحبتهایش از درد چشم خود نالید..
بیماری زن شدت گرفت و آبله تمام صورتش را پوشاند. مرد جوان عصازنان به عیادت نامزدش میرفت و از درد چشم مینالید. موعد عروسی فرا رسید.
زن نگران صورت خود که آبله آنرا از شکل انداخته بود و شوهر هم که کور شده بود. مردم میگفتند چه خوب عروس نازیبا همان بهتر که شوهرش نابینا باشد.
20 سال بعد از ازدواج زن از دنیا رفت، مرد عصایش را کنار گذاشت و چشمانش را گشود. همه تعجب کردند.
مرد گفت: "من کاری جز شرط عشق را به جا نیاوردم".
سلام خوبی بدو بیا اپم[گل]
وبت عالیه
عزیززززززززززززززم من نمی دونستم اینجا رو هم داری دوستم..خوشحالم که پیداش کردم تا نوشتهای زیبات و بخونم
سلام
دعوت شدید به خواندن بهترین داستانها!
http://hagheghat.persianblog.ir/
سلام عالی بودش وبلاگت . به ما هم یه سری بزن
http://mohamad-ir917.blogfa.com/
یاد باد آن روزگاران یاد باد. بعد از سالها از یک لینک اینجا رو پیدا کردم. با آرزوی بهترینها برایتان